سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/10/23
10:24 عصر

گاندی و قرآن مجید

بدست کیوان محمودی در دسته علمی

گاندی و قرآن مجید

علی ابوالحسنی(منذر)

نوشته اند: از جمله کتبی که گاندی در دست مطالعه داشت قرآن کریم و بهاگوادگیتا[کتاب مقدس هندوها] و انجیل و زندگی و تعلیمات حضرت مسیح بو. او در اصل، یک هندو بود اما می گفت:« من عقیده دارم که تورات و انجیل و قرآن و زند و اوستا نیز به اندازه ی وداها[ از کتب مقدس هندوان] الهامات الهی دارند و مقدس هستند» و می افزود که:« من همان خدا را که در بهاگوداگیتا می شناسم، در انجیل و در قرآن هم می بینم».

ویلیام شایرر؛ خبرنگار مشهور آمریکائی که چندی از نزدیک با گاندی محشور بوده است، می نویسد:« در جلسات نیایش غروب گاندی، که من نیز به هنگام همراهی با او غالبا" در آن ها شرکت می کردم، حضار، دسته جمعی آیاتی از کتب مقدس را زمزمه می کردند. ادعیه ی آنها تنها از کتاب مذهبی هندو، یعنی بهاگوادگیتا، نبود بلکه قطعاتی از انجیل و آیاتی از قرآن نیز قرائت می شد.»

مولانا محمد علی، از برجسته ترین رهبران مسلمان هند در دهه های نخست قرن بیستم است که از او و برادرش(شوکت علی) در تاریخ نهضت آزادی هند به عنوان سرسخت ترین مخالفان استعمار یاد می شود. وی، که عضو کمیته ی اجرایی کنگره ی ملی هند بود و زمانی نیز به ریاست آن رسید، سخت مورد علاقه و احترام گاندی قرار داشت، به گونه ای عکس وی را در منزل خویش به دیوار زده و هرگاه نیز به دهلی می آمد در منزل او اقامت می جست( چنانکه، روزه ی معروف خویش در سال 1924 به منظور التیام روابط میان هندوها و مسلمین را، در منزل محمد علی آغاز کرده و همان جا نیز به پایان رساند.)

باری، جواهر لعل نهرو در زندگی نامه ی خودش داستان جالبی را از دیدار و گفتگوی خویش با مولانا محمد علی نقل می کند که شاهد خوبی بر بحث ماست. در جریان آن دیدار، محمد علی ضمن تشویق نهرو به مطالعه ی قرآن و تحقیق در باب مسائل اسلامی، به او می گوید که: می داند گاندی قرآن را« دقیقا" مطالعه کرده است» و به نظر وی «قاعدتا" باید به حقیقت اسلام آشنا شده باشد».

نهرو، در شرح ماجرا، پس از اشاره به «حرارت و نیروی فراوان کار و ذکاوت و هوشیاری» فوق العاده ی محمد علی، واینکه« مردی بسیار...مذهبی بود» و«به طور فوق العاده ای در هر موضوع و هر کار حتی در قطع نامه های کنگره اشاره ای به خدا می کرد که یا به صورت یک ستایش بود یا به صورت یک دعا»، می نویسد:

محمد علی در طول سال های دراز زندان خود، بارها و بارها قرآن را خوانده بود و به تمام تفاسیر قرآن رجوع کرده بود... . به نظر او، هر کس قرآن را با  ذهن باز و آمادگی و پذیرش بخواند مسلما" نخواهد توانست حقایق آن را باور نکند و نپذیرد.

مخصوصا" متذکر گردید که می داند«باپو»(منظورش گاندی جب بود) آن را دقیقا" مطالعه کرده است و قاعدتا" باید به حقیقت اسلام آشنا شده باشد.

گاندی نه تنها خود، قرآن را بدقت مطالعه می کرد؛ بلکه به دیگران نیز تأکید می ورزید که ایک کتاب آسمانی را نیک بخوانند و با مضامین آن آشنا شوند. ویلیام شایرر، که قبلا" ذکر وی رفت، می نویسد: من «به گاندی واقعا" مدیون هستم. زیرا روح و فکر من را آماده ساخت تا نسبت به زیبایی، درایت، مخصوصا" فلسفه ی شاعرانه ی هندو، بودائیسم و تا حدی در مورد قرآن توجه و درک عمیق تری پیدا کنم. او حتی موجب شد که تعلمیات مسیح را، که غالبا" در مورد آن با من سخن می گفت، بهتر درک نمایم و برداشت ژرفتری از آن داشته باشم».

سلاح کارساز گاندی- که با آن، بن بست ها را می شکست و همچون تیر خلاص، به قلب هدف می زذ- روزه بود (16 بار روزه در طول 35 سال) و روزه را نیز با تشریفات عبادی خاص، قرائت آیاتی چند از قرآن و انجیل و بهاگوادگیتا، می گشود.

فی المثل روزه ای را که در سال 1943( دوران جنگ جهانی دوم) در زندان انگلیسی ها گرفت « مثل گذشته با مراسم عبادی افطار کرد: با نیایش و سکوت و قرائت کتب دینی هندو و مسیحیت و اسلام». یا در پایان روزه ی 21 روزه ی مشهورش در سپتامبر 1924 که برای ایجاد اتحاد میان مسلمین و هندوها گرفته بود، به دستور او نخست «یکی از مسلمانان سوره ی آغاز قرآن را با صوت خوش تلاوت کرد[و سپس] مسیحی سرود روحانی« وقتی من صلیب شگفت آور را دیدم» تغنی کرد. ضمنا" در همان سال اعلام کرد: از سیره ی شخص پیامبر اسلام(ص) یاد گرفته که روزه انسان را به خدا متوکل می کند و راه را به سوی مکاشفه ی الهی می گشاید.

روزی هم که توسط یک هندوی افراطی ترور شد و خواستند از اموال او صورت بردارند، بر روی ورقه ی رسمی نوشته شد: یک عینک، دو جفت کفش چوبی، یک قاشق چوبی، یک لنگ خونین که دور خود می بست، دوکاسه ی چوبی، یک ساعت جیبی، یک نمک دان، و کتب مقدس کلیه ی ادیان[از جمله، قرآن].

گفتنی است که گاندی، مطالعه ی جدی در باب اسلام را، از همان بدو سیر و سلوک علمی و معنوی خویش در آفریقای جنوبی آغاز کرد و این کار را تا اواخر عمر- خاصه در خلوت زندان های مکرری که داشت- ادامه داد. جودیت بروان، در شرح حال گاندی به روزگار اقامت در آفریقای جنوبی(1893-1914م)، با اشاره به مطالعات او در باب ادیان مختلف می نویسد:« معاشران جدید و مسلمان گاندی به وی اصرار کردند اسلام را مطالعه کند؛ می دانیم او ترجمه ی قرآن را خریده و خوانده و در آن زمان کتب دیگری هم درباره ی اسلام مطالعه کرده است. جذابیت جنبه ی فداکاری مسلمانان[=شهادت طلبی] بر گاندی روشن بود و در مقاله ای که در «افکار هندی» در سال 1907 نوشت، آن را به صورت نقل قولی از شاعر عارف ایرانی سده ی سیزدهم [ احتمالا" سعدی شیرازی] بازگو کرد. او شعر مفصل وی را به نثر در آورد:

صلیب و نیز مسیحیان را دیدم، اما خدا را بر صلیب ندیدم؛ به معبد رفتم تا او را بیابم، اما بی نتیجه بود؛ نه در هرات او را دیدم و نه در قندهار؛ او را نمی توان در کوه و غار پیدا کرد. عاقبت به قلبم نگرسیتم و او را آنجا، و نه در جای دیگر، یافتم».


88/9/10
11:20 عصر

مفاهیم و مصادیق ظلم ظلم سیاسی و مظلومان سیاسی درفرهنگ عمومی

بدست کیوان محمودی در دسته علمی

مفاهیم و مصادیق ظلم ظلم سیاسی و مظلومان سیاسی درفرهنگ عمومی 
« ظلم و ستم » که به هر نوع رفتار و عملکرد متضاد با حق و عدل و مبتنی بر تعدی بر جان و مال و ناموس و آبروی افراد جامعه اطلاق می شود از امور بسیار کریه و ناپسند در فرهنگ عمومی به شمار می رود به گونه ای که در محیط اذهان و افکار و در گستره باورها همواره تصوری سخیف و تصویری زشت از خود برجای می نهد و کسی را نمی توان یافت که از قلبی سلیم و عقلی صحیح برخوردار باشد و ظلم و جور را به شدت طرد و نفی ننماید و از گسترده شدن سایه شوم و تاریک آن بر زندگانی مردم احساس رنج و اندوه نکند.
ستم کردن بر هر کس امری نکوهیده و مذموم است و شرع و عقل آن را برنمی تابند و به معارضه با آن برمی خیزند و « مظلوم » در هر جا و هر شخص که باشد باید حمایت شود.
اگرچه مظلومان ـ هرکس و در هر موقعیت که باشند ـ همه مظلومند و تحت سیطره ظلم و ستم قرار دارند لکن برخی از آنان که هیچ پشتوانه ای ندارند و مستمسکی نمی یابند و فقط دست نیاز به درگاه حضرت بی نیاز می گشایند و او را از ژرفای جان صدا می زنند و به نصرت و یاری می طلبند و جز به لطف و رحمت و مساعدت او چشم امید به جایی و کسی ندارند مظلوم ترین هستند.
آموزه ذیل از حضرت امام حسین (ع ) این مظلومان را معرفی می کند و درس و پیام های آگاهی بخش به ما منتقل می نماید :
« ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله »
« از ستم کردن بر کسی که جز خدا کس و یاوری نداری اجتناب و دوری کن . » (1 )
بر مبنای این کلام ژرف تامل در آنچه که در ذیل می آید ضروری و عبرت زا می باشد :
1 ـ ستم کردن آسان است ولی پی آمدهای آن سخت و عواقب آن بی شمار می باشد .
آن کس که قصد و اراده ظلم و ستم می کند و حریم حیات و زندگی دیگران و آثار و موهبت های ناشی از آن را نادیده می انگارد و ناجوانمردانه ستم می آغازد مانعی را نمی یابد و خود را در انجام هر عمل خلاف توانا و قدرتمند می یابد لکن نمی داند که تاخت و تاز به حریم زندگی افراد جامعه که بسیار سهل و آسان صورت می گیرد عواقب سخت و ناگواری در پی خواهد داشت و نباید چنین بپندارد که گرفتاری و رنج های ناشی از این ستم ورزی یکباره بر او فرود می آید بلکه باید به صورت تدریجی آثار شوم این عملکرد تباه را به نظاره بنشیند که شب سیاه و طولانی ستم سپیده ظفر مظلوم را در پی خواهد داشت .
2 ـ در فرهنگ عمومی جامعه این باور و انگاره پذیرفته شده است که ظلم بر دیگران عاقبت خوبی ندارد و دیر یا زود ظالم را به بند می کشد و رسوای خاص وعام می کند. به تعبیری دیگر عواقب ناگوار ستم سرانجام دامنگیر ستمگر می شود و او را هر کجا که هست به دام می اندازد و به فلاکت می افکند. تو گویی تمام سنن و قوانین و علت و معلول ها در دل طبیعت دست به دست هم داده اند تا ظالم را ـ اگر چه دیر هنگام و به مرور زمان ـ اسیر سازند و به سزای عمل ننگین و تباهکاری هایش برسانند.
کنکاش در تعالیم و معارف اسلامی این نتیجه را به دست می دهد که این باور در فرهنگ عمومی صحیح می باشد و بدیهی است که از آموزه های دینی سرچشمه گرفته و از آن مجرا به صفحه ذهن و دل مردم نگاشته و ترسیم شده است .
3 ـ هر نوع ظلم و ستم و به هرکس و در هر کجا مذموم و ناپسند است و در فرهنگ غنی و جامع اسلامی به شدت نهی شده است و ظالم هر شخص و در هر جا و با هر موقعیت محکوم و مطرود می باشد. لکن در این میان برخی از مظلومان که از صالحان و وارستگان می باشند و جز خدا نمی خواهند و نمی جویند و همواره در هر شرایط با او معامله می کنند و جان و مال و آبروی خویش را در راه اعتلای دین بذل می نمایند شرایط خاصی پیدا می کنند و به طور طبیعی نظر و لطف و یاری و مساعدت ویژه حضرت پروردگار را جلب می نمایند.
کلام امام حسین (ع ) که می فرماید « از ستم بر کسی که یاوری جز خدا ندارد بپرهیزید » بر این وعده الهی صحه می گذارد که ظلم بر صالحان بی گناه و خداجویانی که پناهی جز خدا ندارند با عکس العمل الهی پاسخ داده می شود و اگر چه این پاسخ و واکنش طولانی گردد لکن به طور قطع و یقین به ظهور و عینیت درمی آید.
در آموزه های دینی تصریح شده است که خداوند متعال اعلام می فرماید : خشم شدید من بر کسی است که نسبت به آن که جز من یار و یاوری ندارد ستم کند(2 ) و نیز در آموزه های دینی آمده است : خداوند از کسی که در حق انسان مومنی ظلم و ستم کند انتقام خواهد گرفت (3 )
بنابراین ستمگران باید بدانند که اگر چه هر نوع ستم و در حق هر کس و در هر کجا امری زشت و خطرناک می باشد و معصیت بزرگ خدا محسوب می شود و بنابر سنن آفرینش با عاقبت تلخ و آثار ناگوار مواجه خواهد شد ولی ستم بر صالحان و پاکان که جز خدا را به یاری و یاوری نگرفته و نخوانده اند با عکس العمل شدیدتر که انتقام الهی می باشد مواجه خواهد شد و از همین رو باید به شدت از هر نوع ظلم و ستم به این افراد مظلوم و غریب و بی گناه اجتناب و پرهیز نمایند.
4 ـ در عرصه فعالیت های سیاسی به دلیل اهمیت خاصی که موضوعاتی چون سیاست قدرت حکومت ریاست و صدارت دارند « ستم » احتمال حضور بیشتری می یابد و به همان میزان که « ستم سیاسی » توسط « ستمگران سیاسی » وسعت دارد « مظلومیت سیاسی » و « مظلومان سیاسی » نیز دارای فراگیری و گستردگی خاصی می باشد.
علت این وسعت و آثار و پی آمدهای ناشی از آن مشخص است و همگان واقف هستند و اذعان دارند که در فعالیت های سیاسی و به ویژه در دوره های « انتخابات » حضور جریان های فکری و احزاب سیاسی بیشتر است و تلاش ها برای راه یافتن به مراکز قدرت فزونی می یابد و به طور طبیعی در این فعالیت های وسیع و مستمر همواره « خوب و بد » و « سالم و ناسالم » و « خدمتکار و خیانتکار » وجود داشته و دارند و آگاهی و دقت « مردم » از یکسو و « مراکز تحقیق و شناسایی » از سوی دیگر احتمال ورود ناپاکان و آلودگان سیاسی را به مراکز حکومتی کمتر می کند و راه را برای ورود صالحان کاردان و فکور و خدوم همواره می نماید.
تردیدی وجود ندارد که در هنگامه های انتخابات « ستم سیاسی » از جانب افراد و عناصر ناسالم و گروه ها وجریان ها و جناح های سیاسی فرصت طلب علیه صالحان و وارستگان شدت می یابد و جنگ روانی و بازار تهمت و دروغ و شایعه علیه این افراد رونق می گیرد و به این ترتیب « ستم » هم در مرتبه ای بالا و هم در سطح وسیع علیه « مظلومان سیاسی » از میان افراد و شخصیت های دلسوخته دین و ملت و کشور شدت می یابد و این نوع ظلم به تصریح آموزه های دینی از بدترین و زشت ترین مراتب ظلم به شمار می رود(4 )
تردیدی وجود ندارد همچنان که صالحان مظلوم در سایر عرصه ها مورد توجه و حمایت خداوند می باشند و از آنجا که به او پناه برده و یاوری جز او ندارند در معرض ریزش باران لطف و رحمت الهی قرار می گیرند در عرصه های سیاست نیز مورد حمایت خداوند قرار می گیرند و به میزان شدت مراتب ظلمی که بر آنان فرود می آید و غربت و مظلومیت دردناکی که تحمل می کنند هم پاداش وصف ناپذیر الهی دریافت می دارند و هم تحت الطاف و توجهات و یاری رسانی حضرت پروردگار واقع می شوند که اینان جان و مال و آبرو و حیثیت خویش را خالصانه و صادقانه و برای احیای دین خدا و استقرار نظام سیاسی و حکومتی اسلام به قربانگاه عشق الهی آورده اند و از فدا کردن هیچ چیز در این راه باک و هراس ندارند و طبیعی است که خداوند قادر متعال همچنان که در قرآن کریم تصریح فرموده است به نصرت و یاری آنان می پردازد . (5 )
برای کسانی که در عرصه فعالیت های سیاسی حضور داشته و دارند و به صراحت تحرکات جریان ها و احزاب و جناح های سیاسی مختلف را زیرنظر گرفته و می گیرند این یک واقعیت انکارناپذیر است که صالحان و وارستگان فکور و خدوم اگرچه دیرتر لکن سرانجام از محاق ابرهای تیره و تار تشکیک و تخریب و نیرنگ سازی ها و فتنه گری های معاندان خارج می شوند و مردم و به ویژه همان کسانی که ناآگاهانه ابزار دست جریان های فاسد سیاسی قرارگرفته و خود باعث غربت و مظلومیت عناصر پاک و خدمتگزار شده اند حقیقت را در می یابند و از بیراهه هایی که رفته اند به « راه » باز می گردند.
پاورقی :
1 ـ تحف العقول ابومحمد حرانی انتشارات اسلامیه ص 251
2 ـ مجموعه ورام ابوالحسن ورام بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی ج 1 ص 118
3 ـ نهج الفصاحه ترجمه و تنظیم ابوالقاسم پاینده انتشارات جاویدان حدیث 1042
4 ـ غررالحکم تنظیم موضوعی سیدهاشم رسولی محلاتی دفتر نشر فرهنگ اسلامی ج 2 ص 58
5 ـ قرآن کریم آیه 7 از سوره محمد آیه 14 از سوره توبه آیه 34 از سوره انعام
آن کس که ستم می آغازد مانعی را نمی یابد و خود را در انجام هر عمل خلاف توانا و قدرتمند می یابد لکن نمی داند که تاخت و تاز به حریم زندگی افراد جامعه که بسیار سهل و آسان صورت می گیرد عواقب سخت و ناگواری در پی خواهد داشت و نباید چنین بپندارد که گرفتاری و رنج های ناشی از این ستم ورزی یکباره فرود می آید بلکه باید به صورت تدریجی آثار شوم این عملکرد تباه را به نظاره بنشیند که شب سیاه و طولانی ستم سپیده ظفر مظلوم را در پی خواهد داشت .
در هنگامه های انتخابات « ستم سیاسی » از جانب افراد و عناصر ناسالم و گروه ها و جریان ها و جناح های سیاسی فرصت طلب علیه صالحان و وارستگان شدت می یابد و جنگ روانی و بازار تهمت و دروغ و شایعه علیه این افراد رونق می گیرد و به این ترتیب « ستم » هم در مرتبه ای بالا و هم در سطح وسیع علیه « مظلومان سیاسی » از میان افراد و شخصیت های دلسوخته دین و ملت و کشور شدت می یابد.
برای کسانی که در عرصه های فعالیت های سیاسی حضور داشته و دارند و تحرکات جریان ها و احزاب و جناح های سیاسی مختلف را زیر نظر گرفته و می گیرند این یک واقعیت انکارناپذیر است که صالحان و وارستگان فکور و خدوم اگرچه دیرتر لکن سرانجام از محاق ابرهای تیره و تار تشکیک و تخریب و نیرنگ سازی ها و فتنه گری های معاندان خارج می شوند و مردم به ویژه همان کسانی که ناآگاهانه ابزار دست جریان های فاسد سیاسی قرار گرفته و خود باعث غربت و مظلومیت عناصر پاک و خدمتگزار شده اند حقیقت را درمی یابند و از بیراهه هایی که رفته اند به « راه » بازمی گردند


88/6/24
11:16 عصر

منزلت عرفان نزد روشنفکران دینی

بدست کیوان محمودی در دسته علمی


 

 

--------------------------------------------------------------------------------
 
سنت روشنفکری دینی نقش معتنابهی در پیشبرد مباحث نظری معاصر این دیار داشته است. بدون اینکه وارد مناقشات دلالت‌شناسانه شوم، تصور می‌کنم "روشنفکری دینی" بر معنایی دلالت می‌کند که می‌توان برای آن در جامعه ما مصادیقی چند سراغ گرفت؛ مصادیقی که با لحاظ کردن تمامی خصوصیاتشان ذیل مفهوم دیگری قرار نمی‌گیرند. اگر اهتمام اصلی روشنفکری دینی را به تعبیر اقبال لاهوری آشتی دادن میان ابدیت و تغییر قلمداد کنیم، روشنفکران دینی قبل از انقلاب عموماً می‌کوشیدند برای به دست دادن قرائت عقلانی و عصری از سنت دینی، آموزه‌ها و مؤلفه‌های جهان جدید را از دل دین استخراج کنند. مطابق با این تلقی، هم مفاهیم علم تجربی جدید و هم فلسفة جدید در دل سنت دینی به ودیعه نهاده شده بودند.

پس از انقلاب، رفته‌رفته این نحوه از رویکرد روش‌شناسانه و معرفتی به سنت دینیِ پیش رو رنگ باخت. "استخراج" جای خود را به "سازگاری" داد و روشنفکران دینی کوشیدند با جدی انگاشتن و پذیرش مقومات معرفتی جهان جدید، از ربط و نسبت میان مؤلفه‌های جهان جدید نظیر تجربة دینی، پلورالیسم، عقلانیت، دموکراسی، حقوق بشر، سکولاریسم و ... با آموزه‌های دینی سراغ بگیرند. در این راستا،"اجتهاد در اصول" در کنار "اجتهاد در فروع" مطرح شد تا مواجهة معرفتی جدی‌تر و بنیادی‌تری با آموزه‌های شاخه‌های مختلف سنت دینی اعم از کلام، فقه و اصول و ... در دستور کار قرار گیرد.
مطابق با این تلقی، بحث دربارة نسبت میان دین و دموکراسی، به عنوان نمونه، باید بدین نحو صورت‌بندی شود: آیا متدینان می‌توانند با اتخاذ سازوکار دموکراتیک ـ مبتنی بر درک متعارف از دموکراسی و حکومت دموکراتیک ـ امور خویش را سامان بخشند و در عین حال از تدین خویش دست نشویند؟ چه تلقی‌ای از دین با دموکراسی بر سر مهر است و چه درکی آن را بالمره به کنار می‌نهد؟ ....

در روزگار معاصر، روشنفکری دینی وجهة اصلی خویش را معطوف به قلمروهای کلام جدید، فقه و سیاست کرده و پرسش‌ها و مسائل جاری جامعة دینی ما را عموماً در این حوزه‌‌ها صورت‌بندی نموده‌است: چه رابطه‌ای میان دیانت و سیاست برقرار است؟ آیا دستاوردهای حقوق بشری جهان جدید موجه‌اند و برگرفتنی؟ که اگر نیستند، چه دلیلی می‌توان له این مدعا اقامه کرد؟ و اگر هستند، چه نسبتی است میان این آموزه‌ها و پاره‌ای از احکام فقهی دینی؟ آیا می‌توان میان ذاتیات و عرضیات دین تفکیک قائل شد؟ آیا تلقی داروینی از چگونگی تکامل انواع با آموزه‌های دینی سازگاری دارد؟ آیا تمامی گزاره‌های دینی واقع‌نمایند و اِخبار از عالم خارج می‌کنند؟ یا در متون دینی گزاره‌هایی یافت می‌شوند که شأن استعاری (metaphorical) داشته و کاشفیت از عالم خارج نمی‌کنند. آیا "گزارة خدا وجود دارد" به عنوان پایه‌ای‌ترین باور متدینان، به خودی خود موجه است یا احتیاج به مؤیدات معرفتی دیگری نیز دارد؟ آیا تجربة اشراقی ـ باطنیِ پیامبران نوعی تجربة دینی است یا مقوله‌ای به کلی دیگر است؟ آیا حجیت معتَقدات دینی نسبتی با نحوة به کار بسته شدن و تحقق آنها در طول تاریخ توسط متدینان دارد؟ آیا جامعة دینی می‌تواند با حفظ و پاسداشت شعائر و مناسک دینی، حکومت سکولار داشته باشد یا خیر؟ مرز میان حیطة خصوصی و حیطة عمومی کجاست؟ ...

بدون شک نمی‌توان منکر اهمیت پرسش‌های فوق‌الذکر شد. در جامعة دینی‌ای نظیر جامعه ما که در عین حال دوران گذار را طی می‌کند و نه دیگر به طور کامل سنتی است و منظومة معرفتی خویش را صرفاً بر مؤلفه‌های سنتی بنا می‌کند و نه به طور کامل دستاوردهای جهان جدید را پذیرفته، طرح و صورت‌بندی چنین مسائلی ضروری می‌نماید.
اما دربارة مواجهة روشنفکری دینی با عرفان و میراث عظیم عرفانی ـ معنوی‌ِ پسِ پشت، چه می‌توان گفت؟ به نظر می‌رسد بحث‌هایی که روشنفکری دینی در قلمرو عرفان و دغدغه‌های وجودی و به یک معنا تعامل معنوی ما با هستیِ پیرامون صورت‌بندی می‌کند، قویاً برآمده از سنت دینی است و در عین حال بکر و دست‌نخورده. به تعبیر دیگر، وقتی روشنفکری دینی از نسبت میان علم جدید و دین، سیاست جدید و سنت دینی، فلسفه (اعم از تحلیلی و قاره‌ای) جدید و دین، بسط عقاید دینی در طول تاریخ و ... سراغ می‌گیرد؛ در دستاوردهای دنیای جدید به دیدة عنایت می‌نگرد و آنها را برای به دست دادن فهمی عصری و موجه به کار می‌بندد. اما وقتی نوبت به سنت عرفانی می‌رسد و بحث پیرامون چگونگی سامان‌ یافتن سلوک معنوی متدینان در جهان معاصر عنوان می‌شود؛ دستاوردهای عرفای بزرگ و انسان‌های معنویِ سنن مختلف دینی بدون هیچگونه دخل و تصرفی تلقی به قبول می‌شود. اینکه آنها در دل چه جهان رازآلودی می‌زیسته‌اند و منظومة عرفانی آنها مؤلّف از چه مؤلفه‌های وجودشناختی، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی بوده است، کمابیش مفروغ عنه انگاشته شده، ‌مورد بحث‌ نقادانه واقع نمی‌شود. اینکه تحولات شگرفی که در حوزة فلسفه جدید مشخصاً با ظهور کانت و ویتگنشتاین طی سده‌های اخیر اتفاق افتاده، چه تأثیری بر روی مدعیات عرفانی خواهد داشت، کمتر محل تأمل قرار می‌گیرد.

اینکه آموزه‌های وجودشناختی عرفانی نظیر وحدت حقه حقیقیه و تفکیک میان فیض اقدس و فیض مقدّس مقید به چه قیود معرفت‌شناسانه و دلالت‌شناسانه‌ای هستند، چندان به بحث گذاشته نمی‌شود. در عین حال، از انسان‌های امروزین که در دل جهان راز زدائی‌شده می‌زیند و بیش از اینکه با یقین و آفتاب و روشنایی سروکار داشته باشند با شک و تردید و فضای مه‌آلود دست و پنجه نرم می‌کنند و درکشان از انسان و هستی و مقولات وجودی‌ای نظیر مرگ، معنای زندگی، غم, ابدیت و ... تفاوت محسوسی پیدا کرده است، خواسته می‌شود که سلوک معنوی خویش را بسان گذشتگان و در دل نگاه سنتی به هستی سامان بخشند. وقوع چنین امری بعید می‌نماید. نمی‌توان از کسانی که علم و فلسفه جدید را جدی می‌انگارند خواست که مفروضات وجودشناختی، انسان‌شناختی و ... کسانی را که در دل جهان کبیر و رازآلود می‌زیسته‌اند، مورد وارسی قرار ندهند و در عین حال از منظر ایشان به عالم نگاه کنند. نگاه عرفانی به هستی در معنای متعارف کلمه متوقف بر پذیرش مفروضات وجودشناختی و انسان‌شناختی عرفا است. سنت‌گرایان به راحتی می‌توانند چنین کنند، چرا که با علم و فلسفة جدید بر سر مهر نیستند و حس نوستالژیکی نسبت به جهان گذشتة از دست رفته دارند و احیای آن نگاه رازآلود به هستی را در دستور کار خویش قرار داده‌اند. اما روشنفکران دینی به راحتی نمی‌توانند چنین کنند چرا که به دیدة قبول در دستاوردهای علم و فلسفة جدید نگریسته‌اند.

لازمة منطقی مدعای این نوشته این نیست که طایفة روشنفکران دینی نمی‌توانند از نگاه معنوی و عرفانی به عالم سخن بگویند و آنرا موجه نمایند؛ بلکه تأکید بر این مطلب است که در منظومة معرفتی پیشنهادیِ روشنفکران دینی، عرفان و نگاه عرفانی به هستی باید جای مناسب خویش را پیدا کرده و با درک ایشان از علم و فلسفه و منطق جدید، متناسب و متلائم گردد. چنین است که پروژة روشنفکری دینی به غایت قصوای خویش نزدیک‌تر می‌شود.

نوشته شده توسط کیوان محمودی در سه شنبه شب24/6/1388


88/6/24
11:11 عصر

متن مقاله ارئه شده درهمایش دین و مدرنیته

بدست کیوان محمودی در دسته علمی

آنچه روشنفکری دینی نیست

عبدالکریم سروش

معاشران گره از زلف یار باز کنید
دمی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند می گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
برو نمرده به فتوای من نماز کنید

 

آنچه روشنفکری دینی نیست:

روشنفکری دینی طریقت روشنفکران دیندار است. مدرسه ای فکری است که هم از تجربه بشری بهره می جوید هم از تجربه نبوی. و هیچکدام را در پای دیگری قربانی نمی کند و معتقد است که وحی کهن در دوران مدرن، همچنان چیزهای فراوان برای گفتن و آموختن دارد و انبان افادتش تهی نشده است. روشنفکری دینی را به فرقه یی مذهبی یا حزبی سیاسی فروکاستن جفاست گرچه استعداد آن را دارد که در دو عرصه سیاست و دیانت دگرگونی های عظیم بیافریند.

 روشنفکران دیندار، روشنفکرند چون به عقل مستقل از وحی باور دارند و از آن تغذیه می کنند و چراغ خرد در دست برای یافتن حقیقت و سوختن ظلمت روان اند. و دینداراند چون ایمان محققانه شان نه بر تقلید بنا شده است نه بر تعبد نه بر ارث نه بر جبر، نه بر هوس نه بر عادت، نه بر ترس و نه بر طمع. بل از دل سنجشی عقلانی یا تجربه یی روحانی برآمده است و مستمرا تطهیر و تکمیل می شود. روشنفکری دینی یک هویت سیال است چرا که خردورزی و حقیقت جویی و خرافه سوزی جز با سیلان همراه نیست. روحانی ندارد چرا که هر کس در آن مدرسه،روحانی خویشتن است. خانقاهی است بی شیخ که شیخانی بی خانقاه در آن ساکن اند.

 مقولاتی چون ارتداد، بدعت، کافر، مومن... در آن راه ندارد چرا که این مقولات تابع قدرت سیاسی و دینی موجود است. متعلق به هویت جمعی دینداران معیشت اندیش است که دینداریشان جبری، علتی، ارثی، معیشتی، هویتی، تعبدی و تقلیدی است. مدرسه روشنفکری دینی که هر روز در آن صد طوفان نوح و طغیان روح رخ می دهد و گردشگاه گردش های عنیف فکری است کجا میتواند به نام کفر و بدعت راه سیلان را بر خود ببندد و از ویرانی بهراسد؟

من چه غم دارم که ویرانی بود؟
زیر ویرانی گنچ سلطانی بود

روشنفکری دینی اما به معنویتی آزاد از دین هم باور و التزام ندارد. مناسک، همواره قشر محافظ معنا بوده اند، و چه بهتر که این مناسک محافظ را از آموزگاران تجارب اشراقی و از طائران گلشن قدس یعنی پیامبران بگیریم که مجرب ترین شهسواران عرصه سلوک و فاتحان آفاق تجرداند. روشنفکران دیندار، دیندارند نه دین ساز، و تجربه اندوزی و دانش آموزی شان در مدرسه وحی نه از سر مصلحت که از روی ارادت و حقیقت است. شخصیت عظیم وعزیز رسول اکرم، تمام آن نعمتی است که خداوند به مسلمانان عطا کرده است و از تجربه و تعلیم این عظیم عزیز باید به تمام و کمال استفاده کرد.

روا بود همه خوبان آفرینش را
که پیش صاحب ما دست بر کمر گیرند
قمر مقابله با روی او نیارد کرد
وگر کند همه کس عیب بر قمر گیرند

روشنفکری دینی به حکم آنکه معرفت اندیش و تجربت اندیش است، ایدئولوژی هم نیست یعنی ایدئولوژی گزینش گر و حرکت اندیش و اسلحه تراش.
ایدئولوژی ها که به جنبش و خیزش و مبارزه و گلاویز شدن با دشمن موجود، می اندیشند با حقیقت کم مهرند و آوردگاهی تنگ دارند و با شکست دشمن، خود نیز می شکنند و فرو می افتند. وسلاح هایی که با تصفیه واستخراج گزینشی، تراش موقت یافته اند، از تناسب می افتند و پاک بی اثر می شوند.

امام حسین(ع) و شهادتش که استثنائی در سلسله امامت بود، در دستان گزینشگر شریعتی بدل به قاعده می شود و بوعلی سینا که فخر فرهنگ ایران بود در پای ابوذر تحقیر می شود تا سلاح ایدئولوژیک لازم برای فروکوفتن سلطنت فراهم آید و اسلام انقلابی بر سکولاریزم سلطنتی پیروز گردد. همراه شدن نیتی صواب با روشی ناصواب کمترین عیبش این است که ناماندگار است.

روشنفکری دینی اهل نودوزی فقه با حیله های موقت شرعی هم نیست. امروزه فقیهانی لقب روشنفکر و نوآور گرفته اند که فی المثل با توسل به غیبت امام غائب، یا پرهیز از وهن اسلام می کوشند تا حکم سنگسار و درآوردن چشم و امثال آنها را لغو کنند. با حفظ احترام فقیهان اینها هرچه باشد نه روشنفکری است نه نوآوری چرا که زاده اجتهاد در اصول نیست. روشنفکری دینی قائل به اجتهاد در اصول است یعنی اجتهاد در کلام، در اخلاق، و نوفهمی نبوت و وحی و معاد و خدا...

با درکی تازه از انسان و معرفت و تاریخ و جامعه است که می توان حکم مرتد و مبدع تجدیدنظر کرد وگرنه همه چیز را به قرار سابق نهادن و صرفا به خاطر ملامت ملامتگران، حکم فقهی را موقتا تعلیق کردن، نه جهدی می خواهد نه اجتهادی. یک مصلحت اندیشی ساده و گذار است.

مطهری متکلم هم وقتی به قصه خاتمیت می رسد گمان می برد تنها چالشی که دنیای مدرن به اسلام خاتم دارد، چالش فقهی و حقوقی است ولذا می کوشد تا گرد واپس ماندگی را از دامن فقه بیفشاند و با یادآوری قواعدی چون "لاحرج" و "لاضرر" توانایی فقه را در حل مشکلات زندگی نوین به نمایش بگذارد. گویی این نکته پاک از ذهن توانای مطهری گریخته است که فقه بر پای خود هیچگاه نایستاده و نمی ایستد و به تنهایی توان تقویت خود یا توان دفاع از خود را ندارد و اگر از علم کلام و اخلاق و... مشروب نشود از آتش تشنگی خواهد سوخت. اگر باید در فقه نواوری شود باید خدای فقیهان، پیامبر فقیهان و... نیز نو شود. و این درست همان چیزی است که روشنفکری دینی خواستار آن است و در ذهن متکلمی معتزلی چون مطهری هم آن را نمی یابد.

مدرسه روشنفکری دینی سنتی و سنت گرا هم نیست گرچه سنت دینی را ارج می نهد و علم به آن را رکن رکین روشنفکری می داند و علم و عمل روشنفکران سکولار را هم به همین دلیل مبتلا به کاستی و سستی می یابد.
با این همه نه رستاخیز سنت را ممکن می بیند نه احیاء دوباره سنت را حلال مشکلات امروزین می شمارد. جهان امروز همانقدر حق بودن و زیستن دارد که جهان دیروز. و سخنی بی بنیان تر و بی برهان تر از آن نیست که قائل به برتری سنت بر مدرنیته یا مدرنیته بر سنت شویم. "تلک امه قد خلت، لها ما کسبت و لکم ما کسبتم."

روشنفکری دینی به درستی بر آن است که درک دینی گذشتگان همانقدر تحت تاثیر زمانه و متوازن با فرض های عصری شان بوده است که درک دینی امروزیان. و بر این باور است که هم رجال و نحن رجال. و آیا گذشته را فقط به دلیل قدمت، قداست نهادن، محض بی خردی و تیره رایی نیست؟

نه مدرنیته، استانه بهشت است نه سنت بهشتی در آستین داشت و آن شیطانی که پدر ما آدم را از بهشت بیرون افکند امروز هم به جد در فریبکاری است.
در نظر روشنفکری دینی، مهمترین خدمتی که دین می کند به اخلاق است نه به سیاست نه به تجارت نه به معرفت. انتظار اخلاقی از دین باید داشت و آن را نقد اخلاقی باید کرد. فقه را هم از نقد اخلاقی نباید مصون نهاد که امروز و سخت مستمند و نیازمند آن است.

و همین نقد اخلاقی است که فقه را هم تواناتر و هم پیراسته تر خواهد کرد و گره مشکلات آن را نه با توسل به عصر غیبت بل با توسل به اصل حق و عدالت خواهد گشود.

روشنفکری دینی به حکم روشنفکری واجد عنصر اعتراض و انتقاد نیز هست هم انتقاد به نظم سیاسی جهان هم اعتراض به نظم سیاسی ایران. علی الخصوص که نظام امروز ایران، مؤسس بر اساس دینی است و صورهٌ مدرن و مادهٌ شرعی و سنتی است، وای بسا که صورت و ماده اش مورد پسند روشنفکران دینی نیفتد. از این رو روشنفکران دینی در این نظام نه قدر می بینند و نه بر صدر می نشینند. نه طالع مسعود منقادان سیاسی را دارند نه اختر میمون مومنان سنتی را. نه کلامشان که وجودشان عین معصیت است. اما با حاکمان باید گفت اگر روزی عارفان مسلمان توانستند با طرافت عرفان عبوسی فقه را از چهره فرهنگ اسلامی بزدایند و به آن موزونیت و دلربایی جاودانه ببخشند و از مبتلا شدن به آفت یهودیت ان را برهانند، امروزه هم فقط روشنفکران دیندار، با قرائتی تازه از دین می تواننند سرایی و فضایی درخور برای ایمان بسازند و در این زمانه که سبب دانی موجب حیرت زدایی شده است، عقلانیتی سبب دان و حیرت آشنا را تأسیس کنند.
"قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی."

چنانکه دیده می شود روشنفکری دینی پیشینه ای و پیشانیی بلند دارد. از اعتزالیان گرفته که به عقل مستقل از وحی آبر و هویت دادند تا صدرالدین شیرازی که توانست تجربه عرفانی و تفکر برهانی و تعالیم وحیانی را در کنار هم بنشاند و گمان باطل ناسازگاری تدین و تفکر را رسوا سازد. آنان فرزند زمانه خود بودند و اینان هم اسیر دام و دانه خویش

روشنفکران دیندار باید خود و طریقت خود را نیک بشناسند و حرمت بنهند و از لوم لائمان و طعن طاعنان نهراسند. چه ننگی دارد دلبستگی به پیامبران و پیروی از حکیمان و همنشینی با عارفان و همنوایی با مجاهدان؟
آسیبی و آفتی که روشنفکری دینی را تهدید می کند یکی جدی نگرفتن خویش و دیگری پوشیدن جامه های ناباندام است. این طریقه، نه ایدئولوژیک است نه فقهی، نه سنتی نه فرقه مذهبی و نه حزب سیاسی بلکه جراغ مصطفوی است با شرار معتزلی!

نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی

سه شنبه 24/6/1388 کیوان محمودی