سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/9/10
11:4 عصر

تعصّب

بدست کیوان محمودی در دسته مذهبی

اشاره

یکى از صفات رذیله انسانى تعصّب ناروا و «وابستگى غیرمنطقى به چیزى» است که انسان را از درک حق و برترى دادن آن بر باطل، باز مى دارد.

تعصّبهاى ناروا در طول تاریخ بشر مشکلات عدیده اى را به وجود آورده است. سدّ راه هدایت انبیا شدن، درگیریهاى ناروا و طولانى، و برترى دادن عدّه اى به ناحق و بدون لیاقت، همه ریشه در تعصبهاى ناروا دارد.

امروزه نیز در جهان، تعصّب باعث درگیریها، سلب آزادیها و خود محوریهاى نا به جا و به ناحق شده و مى شود. تعصب جاهلى، انسان را کور و کر نموده، از دیدن حق و قبول آن در هر جا و هر زمان باز مى دارد.

آنچه پیش رو دارید، بررسى مختصر این رذیله خطرناک در آیات و روایات است.

مفهوم واژه تعصّب

تعصّب از مادّه «عَصَبَ» در اصل به معناى رشته هایى است که مفاصل استخوانها و عضلات را به هم پیوند مى دهد. سپس این مادّه به معناى هر نوع وابستگى شدید فکرى و عملى آمده است که غالبا بار منفى دارد؛ هر چند وابستگى مثبت نیز در مفهوم آن هست.

اقسام تعصّب

تعصّب و حمیّت به دو قسم مذموم و غیرمنطقى و ممدوح و منطقى تقسیم مى شود؛ هرچند غالبا این واژه در منابع دینى در بخش منفى و مذموم به کار رفته است.

اگر تعصّب و وابستگى انسان به امور غیرمنطقى همچون نژاد، قبیله و امثال آن باشد، تعصّب مذموم نامیده مى شود و در قرآن و روایات از آن به نام «تعصّب جاهلى» یاد شده است و اگر تعصّب و وابستگى نسبت به امور مثبت همچون دین و آیین و مذهب از روى علم و آگاهى باشد، به آن تعصّب مثبت و ممدوح گفته مى شود. در روایات نیز به این تقسیم اشاره شده است که به ذکر سه نمونه اکتفا مى کنیم:

1. امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه در بخشى از خطبه قاصعة مى فرماید: «فَأَطْفِئُوا مَا کَمَنَ فِی قُلُوبِکُمْ مِنْ نِیرَانِ الْعَصَبِیَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّمَا تِلْکَ الْحَمِیَّةُ تَکُونُ فِی الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّیْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِه؛ شراره هاى تعصّب و کینه هاى جاهلیّت را که در دلهاى شما پنهان شده است، خاموش سازید؛ زیرا که این تعصّب [ناروا] در مسلمانان از القائات و کبر و نخوت و فریبها و وسوسه هاى شیطان است.»

این جملات اشاره به عصبیت و تعصّب منفى دارد؛ امّا در ادامه خطبه به تعصّب مثبت اشاره مى کند و مى فرماید: «فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ ... فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْى؛ اگر بناست تعصّبى در کار باشد، پس تعصّب خود را براى اخلاق پسندیده و کارهاى نیک و امور نیکى که افراد با شخصیّت و بزرگان از خاندانهاى عرب داشتند، قرار دهید!... پس تعصّب بورزید در راه صفات ارزشمند، همچون: حفظ [حقوق[ همسایگان، وفاى به عهدها، اطاعت از نیکیها، سرپیچى از تکبّر، جود و بخشش و خوددارى از ستم.»

2. از امام زین العابدین علیه السلام درباره تعصّب سؤال شد. حضرت فرمود: «الْعَصَبِیَّةُ الَّتِى یَأْثِمُ عَلَیْهَا صَاحِبُهَا أَنْ یَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیَارِ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ؛ تعصّبى که دارنده آن گناهکار شمرده مى شود، این است که انسان، بدکاران طائفه خود را از نیکوکاران طوایف دیگر بهتر بداند [و به خاطر این تعصّب بدان را بر نیکان مقدّم دارد] و از تعصّب [گناه آور] نیست که انسان به طایفه خود [علاقه و] محبّت داشته باشد؛ ولى تعصّب [ناروا] آن است که قومش را بر ظلم و ستم یارى دهد.»

جمله «لَیْسَ مِنَ الْعَصَبیّة» چون الف و لام در «اَلْعَصبیّة» عهد ذکرى است، مى خواهد بگوید: دوست داشتن قوم و قبیله تعصّب ناروا نیست، نه اینکه تعصّب روا و ممدوح هم نباشد؛ لذا این روایت مى تواند به عنوان شاهدى بر تقسیم تعصب باشد.

3. در حدیث دیگر، حضرت سجاد علیه السلام فرمود: «لَمْ یُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِیَّةٌ غَیْرُ حَمِیَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذَلِکَ حِینَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِىِّ صلى الله علیه و آله فِى حَدِیثِ السَّلَى الَّذِى أُلْقِىَ عَلَى النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله ؛ هیچ تعصّبى [انسان را] وارد بهشت نمى کند، جز [تعصّبى همچون] تعصّب حمزة بن عبدالمطلب و این زمانى بود که اسلام را برگزید به خاطر خشم به نفع پیامبر صلى الله علیه و آله در داستان [بى احترامى که به پیامبر صلى الله علیه و آله شد و] بچه دان حیوانى که بر پیامبر صلى الله علیه و آله انداخته شد.»

روشن است که تعصّب حمزه در واقع براى دفاع از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مقابل مشرکان بى ادب و بى منطق بود و تعصّب در دفاع از حق، تعصّب ممدوح و پسندیده است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از شهادت حمزه به شدّت براى او گریه کرد و با جملاتى به این تعصّب ممدوح اشاره نمود؛ آنجا که فرمود: «... یا حَمْزَةُ یا فاعِلَ الْخَیْراتِ یا کاشِفَ الْکُرُباتِ یا ذابُّ یا مانِعُ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اللّه ِ؛ اى حمزه! اى انجام دهنده کارهاى خیر! اى برطرف کننده سختیها [از پیامبر]! اى دفاع کننده [از رسول خدا]! و اى دور کننده [دشمن] از برابر رسول خدا!»

حال، آنچه مورد بحث و پى گیرى قرار مى گیرد، تعصّب مذموم و نارواست؛ چرا که اطلاق تعصّب، غالبا به تعصّب مذموم انصراف دارد.

تعصّب در قرآن

در قرآن کریم داستانهاى فراوانى درباره تعصّب آمده که به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. تعصّب اقوام گذشته

قرآن مى فرماید: «قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباوءُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ»؛ «[به حضرت هود علیه السلام ] گفتند: آیا به سراغ ما آمده اى که تنها خداى یگانه را بپرستیم و آنچه را پدران ما مى پرستیدند، رها کنیم! پس اگر راست مى گویى، آنچه را [از بلا و عذاب] به ما وعده مى دهى، بیاور! [ما آماده ایم.]»

پافشارى بر آنچه پدران پذیرفته اند بدون منطق صحیح و دلیل محکم، همان تعصّب جاهلى است. جالب این است که قرآن کریم این منطق پوچ و تعصّب کور جاهلى را در موارد متعددى از سوى اقوام انبیاء در مقابل آنان منعکس نموده است؛ چنان که قوم ابراهیم علیه السلام گفتند: «وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدینَ»؛ «ما پدران خود را یافتیم که آنها (بتها) را عبادت مى کنند.»

و قوم موسى علیه السلام و فرعونیان نیز در برابر او گفتند: «أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا»؛ «آیا آمده اى که ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم، منصرف سازى!»

و در عصر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز گفتند: «بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا»؛ «ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مى کنیم.»

و قرآن جواب مى دهد که این منطق بى جاست و تعصّب کور جاهلى است: «أَ وَ لَوْ کانَ آباوءُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ»؛ «آیا اگر حتى پدران آنها چیزى نفهمیدند و هدایت نیافتند [باز هم از آنان پیروى مى کنند]!»

گویا استقراء در بین اقوام گذشته تام مى شود که همه گرفتار تعصّب ناروا بودند؛ لذا قرآن به صورت یک قاعده کلّى و یک جمع بندى عمومى مى فرماید: «وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»؛ «و این گونه در هیچ شهر و دیارى پیش از تو [پیامبر] انذار کننده اى نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن دیار گفتند: ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مى کنیم.»

2. صلح حدبیّه و تعصّب مشرکان

مشرکان با اینکه در جریان صلح حدیبیه آیات و نشانه هاى حقّانیّت رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدند و متوجّه شدند، ولى به خاطر تعصّب کور جاهلى ایمان نیاوردند. قرآن به این جریان اشاره مى کند و مى فرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُوءْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً»؛ [به خاطر بیاورید] هنگامى را که کافران در دلهاى خود تعصّب [و نخوت] جاهلیّت داشتند؛ پس [در مقابل، [خداوند آرامش و سکینه خود را بر رسول خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت و آنان از هر کس شایسته تر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز داناست.»

حمیّت از مادّه حَمْى (بر وزن حَمْد) به معنى حرارتى است که بر اثر عوامل خارجى در بدن انسان یا اشیاى دیگر به وجود مى آید. به همین دلیل، به حالت تَب، حُمّى (بر وزن کبرى) گفته مى شود.

سپس به حالات روحى همچون خشم و تکبّر و تعصّب، حمیّت گفته شده است؛ چرا که همه اینها حالتى آتشین در انسان ایجاد مى کند.

جالب اینکه در آیه فوق حمیّت به جاهلیّت اضافه شده که بیانگر تعصّبهاى برخاسته از جهل و نادانى است و سکینه که نقطه مقابل آن است، به خدا نسبت داده شده و به معنى آرامشى است آگاهانه و برخاسته از ایمان.

3. تعصّب اقوام بر علیه یکدیگر

قرآن کریم مى فرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ»؛ «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى [نزد خدا[ ندارند. و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند [و بر باطل اند]؛ در حالى که هر دو دسته کتاب آسمانى را مى خوانند [و باید از این گونه تعصّبها برکنار باشند]. افراد نادان [دیگر، همچون مشرکان] نیز سخنى همانند سخن آنها گفتند. خداوند، روز قیامت درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، بین آنها داورى مى کند.»

این آیه نشان مى دهد که برتر دانستن یهود نسبت به مسیحیّت به صورت مطلق و یا برتر دانستن مسیحیّت نسبت به یهود به صورت بى قید و همین طور برتر دانستن هر قومى نسبت به قوم دیگر بدون علم و آگاهى و معیارهاى منطقى که مى توان گفت ناشى از تعصّب جاهلى و کُور است، خطا و اشتباه مى باشد.

اسلام معیار برترى را فقط تقوا و پاکى مى داند، نه مسائلى همچون: قوم، نژاد، موقعیّت شغلى و ثروت.

 


88/6/28
6:28 عصر

بخش دوّم اهمیت توحید و انواع آن

بدست کیوان محمودی در دسته مذهبی

 

در صفحات گذشته بیان نمودیم که خداوند، پری‌ها و انسان‌ها را برای انجام عبادت خالصانه برای او آفریده است. دلیل این امر عظمت و فضیلت عبادت است. به همین دلیل خداوند سبحانه از ابراهیم -علیه السلام- به نیکی یاد می‌کند و تأیید می‌نماید که او به دین حنیف اعتقاد داشته و جزو مشرکین نبوده است. همچنین خداوند فرموده است: )إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ(. (النحل: 120).

«ابراهیم (به تنهایى) امتى بود مطیع فرمان خدا; خالى از هر گونه انحراف; و از مشرکان نبود».

امین‌الدین طبرسی می‌نویسد: )کَانَ أُمَّةً( یعنی وی به علت داشتن کمال در زمینه صفات خیر، به تنهایی، یک امّت بود. مجاهد می‌گوید: وی به تنهایی فرد مؤمن و در تمام حیاتش موّحد بود، در حالی که مردم کافر بودند. قتاده می‌گوید: وی امامی هدایتگر و اسوه‌ای بود که از او پیروی می‌شد. همچنین او «قانت» یعنی مطیع پروردگار و همواره در حال عبادت و «حنیف» یعنی در راه پیروی بر مسیر مستقیم بود و به سوی اسلام گرایش و تمایل داشت و از آن انحرافی نداشت. عبارت ?وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ? کفار قریش را تکذیب می‌کند که آنها گمان می‌کردند که از پیروان ابراهیم -علیه السلام- هستند[1].

خداوند بزرگ و بلندمرتبه از اهل بهشت به نیکی یاد می‌کند و یکی از دلایل دخول آنها در بهشت را شرک نورزیدن آنها به پروردگارشان می‌داند. خداوند می‌فرماید: )وَالَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ( (المؤمنون: 59).

«و آنها که به پروردگارشان شرک نمى‏ورزند».

فیض کاشانی می‌گوید: آنها کسانی هستند که نسبت به پروردگار خود شرک‌ جلی و یا خفی نمی‌ورزند[2].

پس بدانیم که آنها نسبت به خداوند شرک جلی مانند بت‌پرستی، و شرک خفی مانند ریا و انجام اعمال با اهداف دنیوی و ... نمی‌ورزند. این امر به روشنی ضرورت عبادت کامل برای پروردگار سبحانه و بی‌توجهی به مردمان را بیان می‌کند.

در این باره روایت‌های متعددی از ائمه اهل بیت -علیهم السلام- روایت شده است:

-           از ابی حمزه روایت شده است که از ابوجعفر [امام محمد باقر] -علیه السلام- روایت می‌کند که فرمود: هیچ چیزی با ثواب‌تر از شهادت «لا إله إلاّ الله» نیست. زیرا ارزش هیچ چیزی به اندازه بزرگی و عظمت خداوند نیست و هیچ کس با او در امر [ادارة جهان] شریک نیست[3].

-           از امام رضا به نقل از اجدادش -علیهم السلام- روایت شده است: که پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- فرمود: «التوحید ثمن الجنة»: «توحید بهای بهشت است»[4].

-           از امام علی -علیه السلام- روایت شده است: که پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- فرمود: «التوحید ثمن الجنة»: «پاداش کسى که خداوند نعمت توحید به او ارزانی داده جز بهست نیست»[5].

-           از امام رضا از اجدادش -علیهم السلام- روایت شده است که فرمود: از پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- شنیدم که فرمود:«قال الله عزّ وجل: إنّی أنا الله لا إله إلاَّ أنا فاعبدونی، ومن جاء منکم بشهادة أنْ لا إله إلاّ الله بإخلاص دخل فی حصنی ومن دخل فی حصنی أَمِنَ مِنْ عذابی».

«خداوند عزّ و جلّ فرمود: بی‌‌تردید من الله هستم و جز من خدایی بحق نیست. پس مرا عبادت کنید. هر کدام از شما که شهادت لا إله إلاّ الله را با اخلاص [با خود] بیاورد، در حریم امن من داخل خواهد شد، و کسی که وارد حریم امن من شود از عذاب من در امان خواهد بود»[6].

پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- در حدیثی مردمان موّحدی را وصف می‌نماید که خداوند را به یکتایی و یگانگی یاد می‌کنند و روز قیامت به علت علاقه و ارتباط شدید آنها با پروردگارشان، یکی دانستن خداوند، عدم فروتنی در برابر غیر او و توکل شدید آنها بر خداوند در هنگام بلاها و مصیبت‌ها بدون حساب وارد بهشت می‌شوند. پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- فرمود: «هم الذین لا یسترقون ولا یکتوون وعلى ربهم یتوکّلون»: «آنها کسانی هستند که بخاطر دم و دعاخوانى نزد کسى نمیروند و جسم‌های‌شان را بخاطر تداوى داغ نمی‌کنند و بر خداوندشان توکل می‌نمایند»[7].

خواننده گرامی! بنابراین خودتان بیندیشید و قضاوت کنید آیا شما از جمله کسانی هستید که آنچه را که خداوند مبنی بر پرستش او و پرهیز از شرک امر فرموده است انجام می‌دهید؟ یا از آن کسانی هستید که به مخلوقات تعلّق خاطر پیدا کرده‌اید و در مقابل خداوند آنها را می‌خوانید و بدانها امیدوار شده‌اید؟

شما براساس جوابی که به این سؤال می‌دهید، جایگاه خودتان را به خوبی می‌شناسید. آیا شما از جمله کسانی هستید که خداوند توحید خالص را به آنها ارزانی داشته است، یا جزو افرادی هستید که در برابر غیر خداوند خضوع و فروتنی می‌کنند، و به غیر او اعم از انسانها و غیره توکل و اعتماد می‌کنند. هر کدام از این دو دسته حساب و جزای مخصوص به خود را دارند.

 انواع توحید

براساس آنچه در قرآن کریم و نصوص وارده از سوی ائمه -علیهم السلام- آمده است، می‌توان توحید و یکی دانستن خداوند شرایط شایسته آن را به سه نوع تقسیم کرد: توحید ربوبیت، توحید الوهیت و توحید اسماء و صفات.

با توکل بر خداوند در صفحات آینده هر کدام از انواع توحید را در جای خود به تفصیل بیان خواهیم کرد. انسان با شناخت توحید در می‌یابد که آیا او به همراه کاروان [پیروان] پیامبران -علیهم السلام- و همچنین پیروان راستین آنها یعنی ائمه -علیهم السلام- و نیکوکاران پس از ایشان سیر می‌کند یا از راه و روش آنها منحرف شده است؟ هر انسانی قاضی و مسؤول اعمال خودش است.

 


[1]- تفسیر جامع‌الجوامع (2/312).

[2]- تفسیر صافی (3/402)، تفسیر معین (2/908) و تفسیر کنزالدقائق (9/195).

[3]- بحارالأنوار (3/3)، التوحید (19) و ثواب الأعمال (3).

[4]- بحارالأنوار (3/3)، نگا : الأمالی، الطوسی (569) و مجموعة ورام (2/70).

[5]- بحارالأنوار (3/5)، نگا: الاختصاص، (225) و الأمالى، الصدوق (386) و الأمالی، الطوسی (429، 569) و التوحید: (22).

[6]- بحارالأنوار (3/5)، نگا : الاختصاص (225)، الأمالی صدوق (386)، الأمالی طوسی (429 و 569)، التوحید (22).

[7]- بحارالأنوار (3/5)، نگا : التوحید (24)، عیون‌الأخبار (2/134)، کشف الغمه (2/135).


88/6/28
6:24 عصر

اهمیت توحید و انواع آن

بدست کیوان محمودی در دسته مذهبی

 

بخش اول: هدف از فرستادن پیامبران -علیهم السلام

 

 

هدف از فرستادن پیامبران

 

خداوند ثقلین (انسان‌ها و جنیان) را آفریده است تا او را عبادت کنند. خداوند در قرآن کریم این هدف را بیان نموده و فرموده است: )وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْأِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ( (الذاریات: 56).

«من پری‌ها و انسان‌ها را فقط برای پرستش خودم آفریده‌ام.»

همچنین می‌فرماید: )وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ( (الإسراء: 23).

«[ای انسان] پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید».

همچنین پیامبران را در میان آنها برانگیخت و کتاب‌های آسمانی را برای آنها نازل فرمود تا بندگانش را به سوی توحید رهنمون گردند. خداوند تعالی فرموده است: )وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ( (النحل: 36).

«ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: «خداى یکتا را بپرستید; و از طاغوت اجتناب کنید!».

پس همة پیامبران از نوح -علیه السلام- تا خاتم پیامبران محمد -صلى الله علیه وآله وسلم- دعوتشان را با فراخواندن مردم به توحید پروردگار آغاز کرده‌اند. خداوند می‌فرماید: )لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ( (الأعراف: 59).

«ما نوح را به سوى قومش فرستادیم; او به آنان گفت: «اى قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودى بحق جز او براى شما نیست! (و اگر غیر او را عبادت کنید،) من بر شما از عذاب روز بزرگى مى‏ترسم!».

خداوند بزرگ همچنین فرموده است: )وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ( (الأعراف: 65).

«و به سوى قوم عاد، برادرشان «هود» را (فرستادیم); گفت: «اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید، که جز او معبودى بحق براى شما نیست! آیا پرهیزگارى پیشه نمى‏کنید؟!».

همچنین فرموده است: )وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ( (الأعراف: 73).

«و به سوى (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم); گفت: «اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستید، که جز او، معبودى بحق براى شما نیست».

همچنین فرموده است: )وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ( (الأعراف: 85).

«و به سوى مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم); گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودى بحق ندارید».

محمد -صلى الله علیه وآله وسلم- خاتم پیامبران 13 سال در مکه ماند و قومش را به سوی توحید و پرهیز از شرک دعوت کرد. خداوند در این باره می‌فرماید: )قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً(. (الأنعام: 151).

«بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید».

حاج میرسیدعلی حائری می‌گوید: خداوند سبحانه در ابتدا از توحید سخن گفته و مردم را بدان دعوت نموده، سپس آنها را از شرک ورزیدن نهی کرده است. زیرا شرک در رأس همة محرّمات قرار دارد و خداوند هیچ عملی را به همراه شرک نخواهد پذیرفت[1].

پیامبران -علیهم السلام- خداوند را آنگونه که لازم است عبادت می‌کردند و هیچ چیزی را به عنوان شریک برای او قرار نمی‌دادند. ائمة اهل بیت -علیهم السلام- و یاران بزرگوار پیامبر -رضی الله عنهم- از این راه به طور کامل پیروی و تبعیت می‌کردند. همة اصحاب -رضی الله عنهم- پیر و جوان، زن و مرد، بنده و آزاده عقیده دعوت به سوی توحید را که خداوند تبارک وتعالی را به شایستگی بزرگ می‌دارد، پاسخ دادند، این امری بود که پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- در هر زمان و مکان یارانش را بر آن اساس تربیت می‌نمود و محبت خداوند تبارک وتعالی و خوف از او را در دل‌های آنان جای داده بود.

از معاذ بن جبل -رضی الله عنه- روایت شده است: پشت سر رسول خدا -صلى الله علیه وآله وسلم- بر مرکب نشسته بودم. پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- فرمود: «ای معاذ آیا می‌دانی حق خداوند بر بندگان چیست؟» و سه بار آن را تکرار نمود گفتم: خداوند و پیامبرش می‌دانند. پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- فرمود: «حق خداوند بر بندگان آن است که چیزی را شریک او قرار ندهند».

سپس فرمود: «آیا می‌دانی اگر بندگان چنین کنند چه حقی بر پروردگار دارند؟» معاذ می‌گوید: گفتم: خداوند و پیامبرش می‌دانند. پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- فرمود: «اینکه آنها را عذاب ندهد» یا فرمود: «اینکه آنها را وارد آتش [دوزخ] ننماید»[2].

می‌بینید که خداوند عزّ وجل مخلوقات را فقط بدان علت آفریده است تا او را عبادت کنند و برای او شریکی قرار ندهند و آنرا به این کار دستور داده است. خداوند همة پیامبران -علیهم السلام- را برانگیخته و مبعوث کرده است تا مردم را به عبادت و پرستش خداوند یکتا دعوت کنند. پس هر کسی که از اوامر پروردگار اطاعت کند، پاداش او بهشت است، و کسی که از فرمان الهی سرپیچی کند سزایش آتش [جهنم] است. از عذاب آتش به خداوند پناه می‌بریم.

 


 

 

 


88/6/26
10:58 عصر

توحید

بدست کیوان محمودی در دسته مذهبی

lbifd

¯ توحید?

برادر ، خواهر ، در آغاز این گفتار که مقدمه ای خواهد بود برای گفتارهایی که در آینده درباره توحید به دنبال هم می آیند مناسب است که چند سوال را مطرح نمائیم و آنگاه درباره آنها به بررسی بپردازیم مشروط به اینکه در بحث های خود بر فهم صحیح قرآن که مستلزم آگاهی به معانی اصیل لغات عربی است متّکی باشیم.  

آیا خدا آن همه پیامبران را برای چه فرستاد ؟ آیا ایشان با نثار مال و جان خود برای ثابت کردن این مطلب آمدند که این جهان خالقی دارد زنده ، دانا ، بااراده ، توانا ، شنوا ، بینا ، گویا ، بی مانند ، لامکان و رازق ؟ و یا اینکه مردم بپذیرند که علاوه بر موجودات محسوس ، موجوداتی نامرئی و نامحسوس مانند ملائکه و جن وجود دارند؟ و یا اینکه خدا فرموده هایی دارد که به صورت کتاب هایی از آسمان فرو آمده است؟ و یا بعضی از مردان فرستاده و برگزیده وی هستند؟ و یا به دنبال این زندگی باری دیگر زنده می شوند و جهانی دیگر در پیش دارند؟ آیا هدف از ارسال و برگزیدن فرستادگان و پیامبران بی شمار این بوده است که مردم نسبت به مسائل فوق یقین پیدا کنند ؟ آیا توحید و ایمان این است و شرک و کفر خلاف آن ؟ آیا با گزاردن نمازهای پنج گانه و ادای زکوه و روزه ی ماه رمضان و حج به صورت معمولی امروزی هر انسان به صف مؤمنین در می آید؟ آیا جامعه ما و اصولاً جوامع اسلامی در حال حاضر با نظام های فردی و خانوادگی و اجتماعی و روابط بین المللی و قوانین سیاسی و اقتصادی و اخلاقی و مدنی و سیستم فرهنگی شان جوامعی هستند که خدا از فرستادگانش خواست تا برای آن جهاد نمایند؟ آیا معنی اسلام این است و جاهلیت خلاف آن ؟

 با کمال تأسف باید گفت که جواب این همه سوالات یک کلمه است وآن هم « نه » .

می دانیم که این جواب تعجّب و حتی گاهی انکارت را برمی انگیزاند ولی باید این را بدانی که این را من نمی گویم بلکه قرآن می فرماید و اگر تاکنون چیزی را نشنیده ای باید بپذیری که خیلی چیزها هست که تا کنون من و شما آنها را نشنیده ایم و در عین حال حقیقت داشته و روزی همچون آفتاب آشکار خواهند گشت.

اینک به طور اجمال بر آنچه که گفته شد از قرآن دلیل می آورم به یاری خدا در آینده به تفصیل مطالب خواهم پرداخت.

آیه 9 سوره الزخرف ، آیه 8سوره الزّمر ، آیه 61 العنکبوت و آیه 25 لقمان با صراحت می گوید که مشرکان « الله » را خالق کرّات آسمانی و زمین و گرداننده ماه و خورشید دانسته و جز وی خالقی را  نمی شناسند.

آیه 87 سوره الزّخرف می فرماید که مشرکان اعتراف دارند که تنها الله خالق ایشان است.

آیه 63 العنکبوت می گوید که ایشان ( مشرکان ) می دانندکه بارانیدن باران و رویاندن گیاهان و درختان و روزی دهنده تنها الله است.

آیه های 84 ، 85 ، 86 ، 87 ، 88 ، 89 المؤمنین روشن می سازد که مشرکین معتقدند که « الله » بر کره ی زمین و آنچه در آن هست و کرّات آسمانی و بر همه چیز تسلّط داشته و قادر بر تصرف در آنها است و تنها وی پناهگاه حقیقی است و جز وی پناهگاه حقیقی وجود ندارد پس معلوم می شود که مشرکین به ذات خدا و صفاتش ( حیات ، اراده ، قدرت و...) یقین دارند و این یقین ایشان را از شرک بیرون نمی آورد.

آیه 24 المؤمنون و آیه 7 حجر و آیه 21 الفرقان و آیه 27 النجم و چندین آیه ی دیگر بیان می نمایند که مشرکین معتقد به وجود ملائکه هستند و ایشان را از بشر نزدیکتر به خدا می دانند . آیه 6 الجّن و غیر آن اعتقاد مشرکین را به وجود جنّ پیش می کشند.آیه 89 از البقره آشکار می سازد که یهود یقین داشته اند که قرآن کلام خداست آن گونه که می دانستند که تورات از سوی خدا آمده است مشرکین یهود و نصاری به حقیقت رسالت و نبوّت معتقد بودند و طبق آیه 146 البقره یهود یقین دارد که حضرت محمّد پیغمبر خداست . آیه 80 و 111 البقره بیان می نماید که یهود و نصاری به قیامت و جهنم و بهشت معتقدند.

در این که مشرکین عرب مراسم حج را به جای می آورند و نوعی نیایش در مسجدالحرام انجام می دادند و قسمتی از ثروت خود را در راه خدا صدقه می دادند شکی نیست و هرکس که مختصر مطالعه ای در تاریخ داشته باشد این را می داند و قرآن هم در سوره البقره و الانعام و الانفال و.. آن را بیان می نماید. از این دلیل برمی آید که تنها یقین داشتن به ذات خدا و صفات مشروحه اش و به ملائکه و کتاب های آسمانی و پیغمبران و روز قیامت انسان را از شرک بیرون نمی آورد اکنون می دانم که این سوال ذهنت را به خود مشغول می دارد که پس انسان چگونه موحّد ، مؤمن و مسلم می شود و توحید ، ایمان و اسلام چه معنی دارد به یاری خدا جواب این سوال ها را در گفتارهای آینده روشن خواهم ساخت.

برادر ، خواهر ، در این که در گفتار گذشته با آنچه تاکنون من و شما درباره ایمان و اصول دین و اسلام   شنیده ایم مخالفت شده است شکّی نیست زیرا همیشه گفته شده که اصول دین ایمان به خدا و ملائکه و کتاب هایش و پیامبرانش و روز رستاخیز و مقدّر است و فروع دین گفتن کلمه شهادت و گزاردن نمازهای پنج گانه و ادای زکوه و روزه ی ماه رمضان و حج بیت . اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که پس کدام یک درست است؟

چنانکه می دانید گفتار سابق به طور اختصار بر آیات قران متکی بود و نیز آنچه درباره ایمان و اسلام گفته شده نه تنها نادرست نیست بلکه همان چیزی است که کتاب خدا و سنت پیغمبر (ص) آن را بیان داشته است. در پاسخ باید گفت که مخالفت مبنی بر شرح نادرستی است که در آن باره گفته اند و در حقیقت مخالفتی نیست زیرا من با تکیه بر آیات قرآن و لغت عربی به شرح مطلب می پردازم تا ایمان و اسلام و توحید و کفر و جاهلیت و شرک شناخته شود و بهتر است ابتدا مطالب را عنوان کرده و سپس به شرح بپردازم.

چون مشرکین به وجود خدا و صفات مشروحه اش یقین دارند پس ایمان به خدا معنی دیگری دارد و آن پذیرفتن این است که جز « الله » نیروی موثر و حاکمی و به عبارت دیگر فریادرس و فرمانروائی نیست آنگونه که روش زندگی بر این عقیده مبتنی گردد. و ایمان به ملائکه این است که پذیرفته شود که خداوند برای رسانیدن امر خود به بنی آدم در زمینه روشن نمودن طریقه ی زندگی؛موجوداتی به نام ملائکه را به کار می گیرد که از عصمت و امانت و صداقت و اطاعت برخوردارند و در رسانیدن فرمان خدا سرپیچی و خیانت از ایشان سر نمی زند و با نیروی خود شیاطینی را که در سر راه کمین کرده اند دفع می نماید در نتیجه امر خدا دست نخورده به بشر رسیده و بهانه ای برای سرپیچی نمی ماند.

ایمان به کتاب های آسمانی این است که خداوند برای روشن نمودن راه درست زندگی انسان قوانینی را فرستاده و وی را مکلّف به پیروی از آن کرده است . و ایمان به فرستادگانش یعنی این که خداوند برای رسانیدن امر خود به انسان ها از خود ایشان مردانی شایسته را برگزیده که با نثار جان و مال آن را از ملائکه دریافت و بدون کم و کاست به مردم رسانیده اند و خود در عمل پیشقدم و الگوی دیگران بوده اند.

ایمان به آخرت این است که انسان با علم به زندگی پس از مرگ و محاسبه و مجازات در عقیده و گفتار و کردار خود احساس مسئولیت نموده و از خط قانون خدا منحرف نشود. گفتن کلمه شهادت اعلام این مطلب است که گوینده جز « الله » فریادرس و فرمانروائی نمی شناسد و در زندگی پایبند قانونی است که محمّد صلی الله علیه وسلم فرستاده خدا آورده است . لازم است یادآور شوم که بسیار می شنویم بعضی از واعظین می گویند هر کس کلمه شهادت را گفت به صف اهل ایمان و توحید در می آید باید پرسید که آیا تنها برزبان آوردن کلمه کافیست یا مطلوب ، معنی آن است؟ خواهند گفت معنی آن.ولی آیا هرگز معنی درست کلمه را بیان نموده اند و آیا شما چند نفر از مسلمانان امروز را می شناسید که این کلمه را به این معنی که جز الله فریادرس و فرمانروائی را نمی پذیریم ، برزبان آورده و با خدای خود پیمان بسته باشند؟ آنچه که ایشان به عنوان معنی این کلمه به مردم معرفی کرده اند همان طور است که در گفتار سابق روشن نمودیم که مشرکین دارای آن هستند. از آنچه گذشت آشکار می شود که تنها یقین داشتن به مطالبی ارزش نداشته و ایمان نامیده نمی شود بلکه باید عملاً به آن یقین پایبند بوده و به خلاف مقتضای آن رفتار ننمایند. پس از این بیان کوتاه ، وقت پرداختن به تفصیل مطالب است و چون قرآن به لغت عربی فرود آمده است باید در فهم آن بر آگاهی کامل از لغات عربی اعتماد شود و چون بحث ما درباره توحید است باید معنی کلمات « اله » « رب » و « عبادت » و « دین » که با این بحث پیوستگی بسیار محکم دارند به بهترین وجه دانسته شوند و با مراجعه به کتاب لغت های « العین ، صحاح اللغه، القاموس و مقاییس اللغّه و .. معانی این کلمات به شرح زیر معلوم می گردند. ....