سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/9/10
11:4 عصر

تعصّب

بدست کیوان محمودی در دسته مذهبی

اشاره

یکى از صفات رذیله انسانى تعصّب ناروا و «وابستگى غیرمنطقى به چیزى» است که انسان را از درک حق و برترى دادن آن بر باطل، باز مى دارد.

تعصّبهاى ناروا در طول تاریخ بشر مشکلات عدیده اى را به وجود آورده است. سدّ راه هدایت انبیا شدن، درگیریهاى ناروا و طولانى، و برترى دادن عدّه اى به ناحق و بدون لیاقت، همه ریشه در تعصبهاى ناروا دارد.

امروزه نیز در جهان، تعصّب باعث درگیریها، سلب آزادیها و خود محوریهاى نا به جا و به ناحق شده و مى شود. تعصب جاهلى، انسان را کور و کر نموده، از دیدن حق و قبول آن در هر جا و هر زمان باز مى دارد.

آنچه پیش رو دارید، بررسى مختصر این رذیله خطرناک در آیات و روایات است.

مفهوم واژه تعصّب

تعصّب از مادّه «عَصَبَ» در اصل به معناى رشته هایى است که مفاصل استخوانها و عضلات را به هم پیوند مى دهد. سپس این مادّه به معناى هر نوع وابستگى شدید فکرى و عملى آمده است که غالبا بار منفى دارد؛ هر چند وابستگى مثبت نیز در مفهوم آن هست.

اقسام تعصّب

تعصّب و حمیّت به دو قسم مذموم و غیرمنطقى و ممدوح و منطقى تقسیم مى شود؛ هرچند غالبا این واژه در منابع دینى در بخش منفى و مذموم به کار رفته است.

اگر تعصّب و وابستگى انسان به امور غیرمنطقى همچون نژاد، قبیله و امثال آن باشد، تعصّب مذموم نامیده مى شود و در قرآن و روایات از آن به نام «تعصّب جاهلى» یاد شده است و اگر تعصّب و وابستگى نسبت به امور مثبت همچون دین و آیین و مذهب از روى علم و آگاهى باشد، به آن تعصّب مثبت و ممدوح گفته مى شود. در روایات نیز به این تقسیم اشاره شده است که به ذکر سه نمونه اکتفا مى کنیم:

1. امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج البلاغه در بخشى از خطبه قاصعة مى فرماید: «فَأَطْفِئُوا مَا کَمَنَ فِی قُلُوبِکُمْ مِنْ نِیرَانِ الْعَصَبِیَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّمَا تِلْکَ الْحَمِیَّةُ تَکُونُ فِی الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّیْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِه؛ شراره هاى تعصّب و کینه هاى جاهلیّت را که در دلهاى شما پنهان شده است، خاموش سازید؛ زیرا که این تعصّب [ناروا] در مسلمانان از القائات و کبر و نخوت و فریبها و وسوسه هاى شیطان است.»

این جملات اشاره به عصبیت و تعصّب منفى دارد؛ امّا در ادامه خطبه به تعصّب مثبت اشاره مى کند و مى فرماید: «فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ ... فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْى؛ اگر بناست تعصّبى در کار باشد، پس تعصّب خود را براى اخلاق پسندیده و کارهاى نیک و امور نیکى که افراد با شخصیّت و بزرگان از خاندانهاى عرب داشتند، قرار دهید!... پس تعصّب بورزید در راه صفات ارزشمند، همچون: حفظ [حقوق[ همسایگان، وفاى به عهدها، اطاعت از نیکیها، سرپیچى از تکبّر، جود و بخشش و خوددارى از ستم.»

2. از امام زین العابدین علیه السلام درباره تعصّب سؤال شد. حضرت فرمود: «الْعَصَبِیَّةُ الَّتِى یَأْثِمُ عَلَیْهَا صَاحِبُهَا أَنْ یَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیَارِ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ؛ تعصّبى که دارنده آن گناهکار شمرده مى شود، این است که انسان، بدکاران طائفه خود را از نیکوکاران طوایف دیگر بهتر بداند [و به خاطر این تعصّب بدان را بر نیکان مقدّم دارد] و از تعصّب [گناه آور] نیست که انسان به طایفه خود [علاقه و] محبّت داشته باشد؛ ولى تعصّب [ناروا] آن است که قومش را بر ظلم و ستم یارى دهد.»

جمله «لَیْسَ مِنَ الْعَصَبیّة» چون الف و لام در «اَلْعَصبیّة» عهد ذکرى است، مى خواهد بگوید: دوست داشتن قوم و قبیله تعصّب ناروا نیست، نه اینکه تعصّب روا و ممدوح هم نباشد؛ لذا این روایت مى تواند به عنوان شاهدى بر تقسیم تعصب باشد.

3. در حدیث دیگر، حضرت سجاد علیه السلام فرمود: «لَمْ یُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِیَّةٌ غَیْرُ حَمِیَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذَلِکَ حِینَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِىِّ صلى الله علیه و آله فِى حَدِیثِ السَّلَى الَّذِى أُلْقِىَ عَلَى النَّبِىِّ صلى الله علیه و آله ؛ هیچ تعصّبى [انسان را] وارد بهشت نمى کند، جز [تعصّبى همچون] تعصّب حمزة بن عبدالمطلب و این زمانى بود که اسلام را برگزید به خاطر خشم به نفع پیامبر صلى الله علیه و آله در داستان [بى احترامى که به پیامبر صلى الله علیه و آله شد و] بچه دان حیوانى که بر پیامبر صلى الله علیه و آله انداخته شد.»

روشن است که تعصّب حمزه در واقع براى دفاع از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مقابل مشرکان بى ادب و بى منطق بود و تعصّب در دفاع از حق، تعصّب ممدوح و پسندیده است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از شهادت حمزه به شدّت براى او گریه کرد و با جملاتى به این تعصّب ممدوح اشاره نمود؛ آنجا که فرمود: «... یا حَمْزَةُ یا فاعِلَ الْخَیْراتِ یا کاشِفَ الْکُرُباتِ یا ذابُّ یا مانِعُ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اللّه ِ؛ اى حمزه! اى انجام دهنده کارهاى خیر! اى برطرف کننده سختیها [از پیامبر]! اى دفاع کننده [از رسول خدا]! و اى دور کننده [دشمن] از برابر رسول خدا!»

حال، آنچه مورد بحث و پى گیرى قرار مى گیرد، تعصّب مذموم و نارواست؛ چرا که اطلاق تعصّب، غالبا به تعصّب مذموم انصراف دارد.

تعصّب در قرآن

در قرآن کریم داستانهاى فراوانى درباره تعصّب آمده که به عنوان نمونه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. تعصّب اقوام گذشته

قرآن مى فرماید: «قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباوءُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ»؛ «[به حضرت هود علیه السلام ] گفتند: آیا به سراغ ما آمده اى که تنها خداى یگانه را بپرستیم و آنچه را پدران ما مى پرستیدند، رها کنیم! پس اگر راست مى گویى، آنچه را [از بلا و عذاب] به ما وعده مى دهى، بیاور! [ما آماده ایم.]»

پافشارى بر آنچه پدران پذیرفته اند بدون منطق صحیح و دلیل محکم، همان تعصّب جاهلى است. جالب این است که قرآن کریم این منطق پوچ و تعصّب کور جاهلى را در موارد متعددى از سوى اقوام انبیاء در مقابل آنان منعکس نموده است؛ چنان که قوم ابراهیم علیه السلام گفتند: «وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدینَ»؛ «ما پدران خود را یافتیم که آنها (بتها) را عبادت مى کنند.»

و قوم موسى علیه السلام و فرعونیان نیز در برابر او گفتند: «أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا»؛ «آیا آمده اى که ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم، منصرف سازى!»

و در عصر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز گفتند: «بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا»؛ «ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مى کنیم.»

و قرآن جواب مى دهد که این منطق بى جاست و تعصّب کور جاهلى است: «أَ وَ لَوْ کانَ آباوءُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ»؛ «آیا اگر حتى پدران آنها چیزى نفهمیدند و هدایت نیافتند [باز هم از آنان پیروى مى کنند]!»

گویا استقراء در بین اقوام گذشته تام مى شود که همه گرفتار تعصّب ناروا بودند؛ لذا قرآن به صورت یک قاعده کلّى و یک جمع بندى عمومى مى فرماید: «وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»؛ «و این گونه در هیچ شهر و دیارى پیش از تو [پیامبر] انذار کننده اى نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن دیار گفتند: ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مى کنیم.»

2. صلح حدبیّه و تعصّب مشرکان

مشرکان با اینکه در جریان صلح حدیبیه آیات و نشانه هاى حقّانیّت رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدند و متوجّه شدند، ولى به خاطر تعصّب کور جاهلى ایمان نیاوردند. قرآن به این جریان اشاره مى کند و مى فرماید: «إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُوءْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیماً»؛ [به خاطر بیاورید] هنگامى را که کافران در دلهاى خود تعصّب [و نخوت] جاهلیّت داشتند؛ پس [در مقابل، [خداوند آرامش و سکینه خود را بر رسول خویش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت و آنان از هر کس شایسته تر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز داناست.»

حمیّت از مادّه حَمْى (بر وزن حَمْد) به معنى حرارتى است که بر اثر عوامل خارجى در بدن انسان یا اشیاى دیگر به وجود مى آید. به همین دلیل، به حالت تَب، حُمّى (بر وزن کبرى) گفته مى شود.

سپس به حالات روحى همچون خشم و تکبّر و تعصّب، حمیّت گفته شده است؛ چرا که همه اینها حالتى آتشین در انسان ایجاد مى کند.

جالب اینکه در آیه فوق حمیّت به جاهلیّت اضافه شده که بیانگر تعصّبهاى برخاسته از جهل و نادانى است و سکینه که نقطه مقابل آن است، به خدا نسبت داده شده و به معنى آرامشى است آگاهانه و برخاسته از ایمان.

3. تعصّب اقوام بر علیه یکدیگر

قرآن کریم مى فرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ»؛ «یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتى [نزد خدا[ ندارند. و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتى ندارند [و بر باطل اند]؛ در حالى که هر دو دسته کتاب آسمانى را مى خوانند [و باید از این گونه تعصّبها برکنار باشند]. افراد نادان [دیگر، همچون مشرکان] نیز سخنى همانند سخن آنها گفتند. خداوند، روز قیامت درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، بین آنها داورى مى کند.»

این آیه نشان مى دهد که برتر دانستن یهود نسبت به مسیحیّت به صورت مطلق و یا برتر دانستن مسیحیّت نسبت به یهود به صورت بى قید و همین طور برتر دانستن هر قومى نسبت به قوم دیگر بدون علم و آگاهى و معیارهاى منطقى که مى توان گفت ناشى از تعصّب جاهلى و کُور است، خطا و اشتباه مى باشد.

اسلام معیار برترى را فقط تقوا و پاکى مى داند، نه مسائلى همچون: قوم، نژاد، موقعیّت شغلى و ثروت.